هوررررا پانزده ماهه شدی
بالاخره ماهها از پی هم تند و تند میان و روز به روز بزرگتر و فهمیده تر میشی گلم، امروز بیست و سوم اسفند ماه وارد پانزده ماهگیت شدی ، وای الهی پارسال اینموقع خیلی کوچیک و ناز بودی و هر شب درد کولیک داشتی، ولی امسال یه پارچه آقا شدی و عشق من روز به روز بیشتر از قبل میشه. کم کم داره بهار میرسه و حال و هوای عید شهر رو گرفته ، همه جا سبزه و ماهی قرمز آوردن و هر موقع میریم بیرون میبرمت نزدیک تا ماهی ها رو ببینی، کلی ذوق میکنی، راستی امروز که مصادف بود با پانزده ماهگیت یه اتفاق خوب افتاد اونم اینکه برای اولین بار بردیمت سلمانی ، اوایل که کامل کچل بودی و مو نداشتی فکر نمیکردم که به این زودی ها ببرمت برای اصلاح و...